Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Search in posts
Filter by Categories
آذر 1402
بهمن 1402
تصویری
تیر 1396
تیر 1397
تیر 1398
تیر 1401
تیر 1402
خبر و رسانه
دی 1395
دی 1396
دی 1397
دی 1398
دی 1399
دی 1400
حراج هنر معاصر ایران - دی 1395

53   بهمن محصص (1389-1309)

فهرست آثار

اطلاعات اثر

عنوان اثر : بدون عنوان

امضاء: «B. Mohassess 68» (پایین چپ)
رنگ‌روغن روی مقوا
54×36 سانتی‌متر
تاریخ اثر: 1347

برآورد قیمت

3,000 - 2,000 میلیون ریال

قیمت فروش

قیمت فروش : 2,600,000,000 ریال

درباره اثر

به جز انسان‌های عضلانی با دست و پا‌های باریک و از قواره افتاده، پرندگان و ماهی‌ها نیز دو موضوعی هستند که در مجسمه‌ها و نقاشی‌های بهمن محصص تکرار می‌شوند. او زاده رشت بود و سال‌ها در رم زندگی کرد. خاطره دریا و ساحل همه عمر همراه محصص بود، اما او حیات رو به مرگ کنار آن را ترسیم می‌کرد و نه خود دریا را. چنانچه در اثر حاضر نیز دیده می‌شود، خط ضخیم و منحنی آبی رنگی، مرز ساحل و دریا را مشخص می‌کند که در پایین آن دو ماهی بر ساحل افتاده‌اند. این تصویر یادآور شعر «آی آدم‌ها» از نیما یوشیج است. در نقاشی محصص این ماهیان هستند که «… دارند می‌سپارند جان». رنگ‌ها در اثر حاضر ماهیتی جسمانی و سنگین دارند. رنگ‌های آبی و خاکستری و سفید، بیشتر از آن‌که دریای روشن را تداعی کنند، سردی مرگ را بازمی‌نمایند. ضربه‌قلم‌های محکم و مقطع بدن ماهیان به آنها حالت مجسمه‌وار داده است.

تابلوی حاضر از سویی دیگر منحصر به‌فرد و یگانه است. این نقاشی متعلق به مجموعه احمدرضا احمدی، شاعر معاصر ایرانی بوده که دوستی‌ای دیرینه با بهمن محصص داشت. احمدرضا احمدی درباره محصص می‌نویسد: «حریق از تابلوهای محصص به تاریخ نقاشی ما سرایت کرد. ما دیگر صاحب یک نقاش گستاخ و بی‌باک بودیم که صفت بزرگش، تنهایی و گمنامی روح آدمی بود. تاریخ نقاشی ما نیاز به او داشت، شاید با پنجاه سال تأخیر و دیری، همان نیازی که شعر فارسی به نیمای بزرگ و ارجمند و غیور داشت. صفت این دو غیور تنها، تنهایی، انزوا و حریقی که حتی کنده‌های مرطوب و خیس را می‌سوزاند و یک نابودی مجلل و بیدارکننده بود. محصص جوانی را در یکی از معبرهای دشوار تاریخ معاصر ما گذرانده بود؛ معبر روزهای ملی شدن نفت. روزهایی که بعدها سرمشق و خمیرمایه مبارزات مردمان مشرق شد. به آن‌ها آموخت که می‌توان تنها و سرگردان چشمان را بست و در تنهایی گریست و خاموش و بی‌کس در زمهریر تنهایی تاریخ رقم زد. گرمای سال‌های ملی شدن نفت شاید برای همه عمر برای محصص معیار بودن و نبودن گشت. همه بیداری روح او عطر آن سال‌ها را دارد. این بیداری روح، از او زبانی گستاخ و پرهیاهو متولد کرد که این زبان در تابلوهایی جان یافت که معرفت آدم‌هایی بود که فریادشان در گلو مدفون شده بود و همیشه این آدم‌ها در لایتناهی افسوس و تنهایی گم بودند. همواره این آدم‌ها مهمان مرگ بودند و یا محصص ماهیانی را تصویر کرده بود که راه دریا را گم کرده بودند و با پوزخندی ابدی افتاده روی ساحل با چشمانی نگران جهان را نظاره می‌کردند. محصص نظاره‌گری مغرور و معترض است که همیشه از نظاره‌گری رها می‌شود و به متن زندگی می‌آید»[1].

[1] . احمدی، احمدرضا؛ حکایت آشنایی با من، نشر ویدا، ۱۳۷۷، صص ۱۲۳-۱۳۴.