برآورد قیمت : 4 - 3 میلیارد تومان
قاسم حاجیزاده از جمله هنرمندانی است که در دهه پنجاه شمسی و آن زمان که تب هنر آبستره و جنبش سقاخانه در میان هنرمندان آوانگارد ایرانی بالا گرفته بود، به فضای هنر پاپ روی آورد و بدین ترتیب همسو با آخرین تحولات هنر جهان، به خلق تابلوهایی پرداخت که تا به امروز ادامه یافته است. در واقع کشف امکانات استفاده از عکسهای قدیمی و بازتولید آن در فضاهای نقاشانه و اتمسفری جدید، امکانی بود که حاجیزاده به واسطه دوستی با اردشیر محصص یافت و برای او بستری را شکل داد که آبشخور سالها فعالیت هنرمندانه او شد.
حاجیزاده سوژههای نقاشی خود را از میان عکسهای خانوادگی و تصاویر مطبوعاتی انتخاب میکند. این تصاویر بازتولید افرادی هستند که در روزگاری نه چندان دور، به واسطه تکنولوژی عکاسی برای لحظاتی مجسمهوار در جلوی دوربین ایستاده و در قاب عکس تا به امروز مانا شدهاند. حاجیزاده با انتخاب خود از میان این تصاویر، امکان تغییر مدیوم را یکبار دیگر برای ایشان ایجاد و بدین ترتیب این شیءوارگی خودخواسته را برایشان، مجدداً احیا میکند. سوژه بار دیگر چون مجسمه در جلوی چشم هنرمند میایستد، اما در بازتولید دوباره، دچار تحول میشود و از جهان عکس به عالمی نقاشانه پا میگذارد که گاه شوخطبعانه و گاه گروتسکوار است.
در تصویر روبهرو، که نخستین بار در نمایشگاه انفرادی هنرمند در انجمن ایران-امریکا (1355) به نمایش درآمد، زنی از دوران قاجار سوار بر دوچرخه دیده میشود. عصر قاجار به واسطه تماس نزدیک با جهان غرب، بزنگاه ورود مدرنیته به عالم سنتگرای ایرانی است. همزمان با ورود تکنولوژیهایی چون دوربین عکاسی، صنعت چاپ، سینما، ماشین و دوچرخه، تحولی نیز در تفکرات برآمده از سنت برای انسان ایرانی ایجاد شد که گفتمان حاکم بر جامعه ایرانی را تغییر بنیادین داد. دوچرخه و دوچرخهسوار را میتوان یکی از نمودهای همین تغییر گفتمانی دانست. در نگاه سنت، مرکبی که از دو چرخ ایجاد شود، جز به واسطه قدرتهای ماورایی امکان حرکت نخواهد داشت، اما این قدرت، فاقد نیروی مثبت نیز است. به همین دلیل دوچرخه، که توسط انگلیسیها وارد پایتخت قاجار شد، در عالم عوامانه سنتهای حاکم بر ایران، «مرکب شیطان» نام گرفت و وسیلهای دانسته شد که به واسطه قدرت جنینان حرکت میکند. از سویی دیگر، عصر قاجار دوران تحول نگاه به سوژه زنانه نیز است. نایبالسلطنه بودن مهد علیا، مادر ناصرالدینشاه، خود به تنهایی نشان از قدرتی دارد که زنان در دوران قاجار بهدست آوردند و حضور ایشان به عنوان سوژه در جلوی دوربین عکاسی، بیانگر تغییر پارادایمی است که در بسترهای اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی آن دوره روی داده است؛ به طوریکه در این دوران اولینهایی در تاریخ دیده میشوند که زنان هم در آن نقشی دارند، از جمله اولین زن دوچرخهسوار.
حاجی زاده با انتخاب سوژه زن سوار بر دوچرخه، این تغییر گفتمانی را وجهی بصری بخشیده است. زن با هیبتی فربه که از ارکان زیبایی عصر ناصری است، بر دوچرخهای انگلیسی سوار است. نوع پوشش و تزیینات سر و صورت، میان او و زنان حرمسراهای شاهی، ارتباط برقرار میکند. دسته گل مصنوعی قرار گرفته در گوشه چارقد سر و پیراهن تافته، از ارکان اشرافگرایانه برای زنان آن عصر تاریخی است. با این حال، فضای قرارگیری سوژه از استودیویی که احتمالاً عکس در آن گرفته شده، به باغی پر درخت تغییر یافته و سوژه را وارد عالمی جدید کرده است. فضای باغ به واسطه حذف سایهپردازی و پیچوتاب خوردن برگها و شاخههای درختان، رویاگونه و خیالی مینماید. نقاش با حذف انگارههای بازنمایی واقعگرایانه، پالت رنگی محدود سبز و صورتی، بر خیالانگیزی فضا افزوده و با خاکستری نگاه داشتن سوژه دوچرخه و زن دوچرخهسوار، میان او و فضا، دوگانگی مضاعفی را شکل بخشیده است.
از ویژگی دیگر اثر، نوع کادربندی خاص با لبههای کج و غیردقیقی است که باعث شده لبههای حاشیهای کرمرنگ، در تقابل با چارچوب نقاشی قرار گیرد و به واسطه خط افقی خالی در یکسوم پایین کادر، به فضای داخل نقاشی کشیده شود. همچنین نقاش به واسطه خطوط ظریف خطگونه، تمامی فضای باغ را هاشورهای خاکستری رنگی زده و تفاوتهای پلانبندی را به این ترتیب کمرنگ کرده است. این خطوط هاشورمانند، بافتی را ایجاد کرده که به واسطه نوع کادربندی غیرخطی دور تا دور کادر، حسی پارچهمانند به اثر میبخشد.
هرچند سوژه زن و دوچرخه، از رنگهای خاکستری و سیاه و سفید کشیده شده اما در ناحیه دستان سوژه، تونالیته قرمز در حاشیهها دیده میشود. این سایه که میتواند انعکاسی از رنگ صورتیگونه باغ باشد با مفاهیمی چون دست خونآلود، قرابت معنایی مییابد و بدین ترتیب میتواند ارجاعی باشد به همان مفهوم «مرکب شیطان» در ذهن عوامانه مردم آن دوره که نگاه مثبتی به زن و حقوق اجتماعی او نیز نداشتند و بدین ترتیب حاجیزاده، به عنوان هنرمندی با دغدغههای اجتماعی و رویکردهای بیانی نقادانه، مفهوم گروتسکوار خود را به این خوانش سنتی از تکنولوژی و زن، به عنوان دو مفهوم غریب در عالم سنت بیان میکند.