امضاء: «قندریز» (پایین راست)
رنگروغن روی گونی
110×158 سانتیمتر
تاریخ اثر: اوایل دهه 1340
-این اثر متعلق به مجموعه خصوصی دکتر جواد مجابی میباشد.
برآورد قیمت : 70000 - 60000 میلیون ریال
رقم نهایی فروش: 6,200,000,000 تومان
امضاء: «قندریز» (پایین راست)
رنگروغن روی گونی
110×158 سانتیمتر
تاریخ اثر: اوایل دهه 1340
-این اثر متعلق به مجموعه خصوصی دکتر جواد مجابی میباشد.
با آنکه منصور قندریز به واسطه عمر کوتاه سیسالهاش دوران کاری بلندمدتی نداشت، اما همین دوران کوتاه از چنان غنایی برخوردار است که نام او را به عنوان یکی از نقاشان تأثیرگذار دوران مدرن نقاشی ایرانی خاصه جنبش سقاخانه در تاریخ این مرز و بوم جاودانه کرده است. غنای فعالیت حرفهای او در این دوران تقریباً دهساله به گونهای است که میتوان آن را به دو دوره اصلی تقسیم کرد:
دوره اول که دوران ابتدایی تجربهاندوزی قندریز در نقاشی است و در تبریز و پیش از پیوستن به سقاخانه صورت پذیرفت. در این دوره غالب نقاشیهای قندریز، حول محور موضوعات فیگوراتیو شکل میگیرد. تأثیرات هنر مدرن اوایل قرن بیستم و هنرمندانی چون پاپلو پیکاسو و هانری ماتیس در این دوران قابل مشاهده است. از طرفی قندریز از همین دوران علاقهاش به هنر ادوار کهن ایران خصوصاً نگارگری ایرانی، آداب و سنن و نمادهای فرهنگ بومی را در نقاشیها و به واسطه استفاده سمبولیک از خورشید و پرندگان نشان میدهد. تپهماهورهای اکر و خاکستری و دشتهای گسترده، در این آثار یادآور اقلیم بیابانی ایران است و تجسم زنان و مردان در هیأت روستایی به فرهنگ شبانی این دیار کهن اشاره میکند.
دوره دوم به واسطه تحصیل در هنرکده هنرهای تزیینی شکل میگیرد و خود شامل دو دوره میشود. دوران ابتدایی که قندریز در آن به دنبال دست یافتن به بیانی شخصی در نقاشی و همزمان استفاده از بنمایههای بصری ادوار کهن هنر ایرانی خصوصاً عصر نوسنگی است و تجربیات مختلفی را برای رسیدن به بیان شخصی خود طی میکند. در این دوران زن مهمترین موضوع در نقاشیهای اوست که به عنوان سمبلی از زنانگی و مام هستی نمایان میشود. در این نقاشیها چهرههای انسانی غالباً با دایره، شانه و بالاتنه با مثلث و پاها بیضیشکل کشیده میشوند و بدینطریق قندریز به ایجاد نوعی شمایلنگاری آبستره دست مییابد که بعدها به شناسه کارهای او تبدیل میشوند. همچنین حضور عناصری چون خورشید، چشم، مناره، شمعدان، قفل و قفس، شمشیر، خنجر و گرز با ارجاع به فرهنگ شیعی، حال و هوایی مذهبی به کارهای او میبخشد که در آثار دیگر هنرمندان جنبش سقاخانه، چون پرویز تناولی و حسین زندهرودی نیز دیده میشود. دوره بعدی در نقاشی قندیز از حدود سالهای 1342 یعنی در دو سال پایانی عمر این هنرمند آغاز میشود. در این دوران، تغییر جهتی خاص در نقاشیهای او دیده میشود و شمایلنگاری آبستره به واسطه بیانی مکانیکی و ماشینی، نوعی ماهیت بدوی را در کنار کاربرد عناصر تزیینی در نقاشیهای هنرمند ایجاد میکند که سبب شکلگیری شاخصترین آثار این نقاش نیز میشود. اثر پیشرو به همین دوران شکوفایی متأخر تعلق دارد.
در ابتدا خطوط پیچان و درهمفرورفته که به طرزی متعادل کل فضای بوم را پر کرده است، به عنوان فرمی آبستره دیده میشود، اما با دقت در جزییات میتوان شمایل انسانی سوار بر اسب را در تصویر تشخیص داد که پیکر شیر بیجانی در زیر پای اسب او قرار دارد. توانایی هنرمند در سادهسازی و تبدیل اندام انسانی و حیوانی به شکلهای هندسی از چنان قدرتی برخوردار است که نقاشی را در مرز میان هنر آبستره و نیمه فیگوراتیو نگه میدارد. شاید برای مخاطب ایرانی که پیکره سوار بر اسب یک ارجاع نمادین فرهنگی دارد، سوارکار زودتر دیده شود، اما برای مخاطب غیرفارسی زبان نیز، نوع قرارگیری خطوط پهن و اشکال تزیینی به گونهای است که ذهن را به ارتباط میان فرمهای درهمتنیده و ساختن شمایل انسانی و حیوانی به عنوان یک تمثال غالب در مفهومسازی اشکال آبستره فرامیخواند. هنرمند به تبعیت از فرهنگ و هنر ایرانی از انواع انگارههای تزیینی برای ایرانی شدن اثر خود کمک گرفته و به واسطه همپوشانی و تکرار این عناصر مرز میان پیکره انسانی و حیوانی را از میان برده و تمامی عناصر مختلف بصری را در نوعی یکسانسازی فروبرده است. این یکسانسازی به واسطه ایجاد نوعی قرینگی و حفظ تعادل بصری در تصویر، اثری را شکل بخشیده که متعادل و ایستاست و بدین لحاظ با ویژگیهای هنرهای یادمانی و آیینی همسوست. اشکال هندسی و خطوط که با دقت و ظرافت در تمامی اثر تکرار میشوند یادآور نقوش طلسمها و تعویذهای دوران صفوی و قاجاری است و بدینسان وجه سمبولیک اثر را با روایت مذهبی بههم میآمیزند. این گروه از نقاشیهای قندریز بعد از تجربیات او در چاپ نقاشیهای لینولئوم ایجاد شده و به همین دلیل نسبت به دوره نقاشیهای چاپی او از آزادی و روانی بیشتری در طراحی برخوردار هستند. علاوه بر آن جسارت هنرمند در کشیدن سطوح بههم متصل افزون شده و این آزادی عمل، نقاشی را از فرمالیسم صِرف خارج کرده و بر بیانگری آن افزوده است. همچنین حضور رنگ در این آثار نسبت به چاپهای سیاه و سفید، غنای بصری نقاشی را افزایش داده و بر جذابیت اثر افزوده است. از نظر کاربست رنگهای آبی فیروزهای، قرمز و زرد نیز وفاداری هنرمند به فرهنگ رنگپردازی ایرانی را میتوان بازخوانی کرد. استفاده از خطوط کنارهنما و دورگیری اشکال و فرمها با خط مشکی اقتباس دیگری است که نقاش به تبعیت از هنرهای بصری ایران در اثر خود ایجاد کرده و وفاداریاش به فرهنگ ایرانی را نشان داده است. دایره محدود رنگی ویژگی دیگر این اثر است که ردپای آن را در تمامی ادوار هنری قندریز از همان ابتدا تا دوران متأخر میتوان پی گرفت. این تقلیل رنگی در کنار عدم تمایل به نورپردازی و استفاده از سطوح رنگی تخت نمایانگر دانش هنرمند از انگارههای مدرنیستی است که به واسطه مطالعه و علاقه قندریز از همان دوران ابتدایی پرداختن به نقاشی در آثارش دیده میشود و در تابلوهایی چون اثر روبهرو به اوج غنا و پختگی میرسد.