برآورد قیمت : 3.5 - 2.5 میلیارد تومان
طبیعت، منبع تصویری فریده لاشایی است، اما او به مکاشفه در طبیعت نمیپردازد، بلکه تلاش دارد از آن به عنوان مأمنی در بازگشت به اصل حیات و اصالت زندگی مدد جوید. هرچند با رونقگیری هنر مدرن در ایران، نقاشی طبیعتگرایانه به گرایشی پرطرفدار در میان هنرمندان مدرن تبدیل شد، اما نوع بهرهگیری ایشان از این گرایش هنری متفاوت بود. اغلب هنرمندان، برداشتی نیمهانتزاعی از طبیعت را برگزیدند و تلاش کردند با چنین خوانشی و بهرهگیری از رویکردهای آشناییزدایانه، از انگارههای واقعنمایانه فاصله گرفته و به تعبیری شاعرانه از طبیعت دست یابند. تعبیری که با روح فرهنگ و هنر شاعرانه شرقی همسو و آشنا بود. در این میان خوانش لاشایی از طبیعت به واسطه استفاده از حرکات اکسپرسیونیستی، سادهسازی و حذف جزییات، خودانگیختگی و شوریدگی بصری، جنسی دیگر دارد.
لاشایی تحصیلات خود را در آلمان به پایان رساند و به دنیای هنرمندان و مجسمهسازان فعال در آن پیوست. ورود او به این عرصه، مصادف بود با انقلاب فرهنگی چین و بازتابهای گسترده آن در جهان. شاید بتوان ریشههای نگاه متفاوت لاشایی به طبیعت را در همین تلاقی زمانی جستوجو کرد. نگاه به طبیعت بعد از جنبشهای امپرسیونیستی و ظهور سزان در غرب، به سوی ادراک بصری و جسمانیت رنگ متمایل بود و با طبیعت برآمده از نگرشهای قرن هفدهم و هجدهم تفاوت داشت. در دهه هفتاد قرن بیستم، به واسطه توجه جهانی به هنر شرق به مرکزیت چین، روح حاکم در طبیعت بار دیگر اهمیت یافت و هنرمندان تلاش کردند با جایگزینی ادراک حضوری به جای ادراک بصری، خوانشی درونی از طبیعت و جوهر حیات ساری در آن را به نمایش بگذارند. از این رو نقاشیهای لاشایی از آن شاعرانگی خوشایند برخی نقاشان مدرن پیشین و همدوره با او در ایران تا حدودی مبراست. آنچه اهمیت دارد حقیقت پنهان در پشت ظاهر چیزهاست؛ همان چیزی که برتولت برشت، از آن به عینیتسازی نو از واقعیت تعبیر میکرد. از این رو طبیعت در نقاشیهای لاشایی زبانی استعاری دارد. درختان اخرایی و قهوهای، گلهای سرخ، برگهای سبز و آسمان آبی هر کدام جنبهای استعاری از انرژی پنهان در طبیعت را به طرزی نمادین نشان میدهند که فارغ از شاعرانگی، آنی، خودانگیخته و گذراست.
درخت عنصری تکرارشونده در نقاشیهای لاشایی در اداور مختلف کاری اوست. در نقاشی پیش رو نیز هرچند بستر بوم در قرمز درخشانی فرو رفته، اما با کمی دقت میتوان نقش سایهگون درخت را در سمت چپ کادر دید که گویی در هجوم ناب رنگ سرخ پنهان شده است. رنگ قرمز، تقریباً تمامی سطح اثر را پوشانده و به جز چند تونالیته روشن قرمز، سبز تیره و روشن، از رنگهایی چون زرد، اخرایی، قهوهای و آبی که در اغلب نقاشیهای لاشایی دیده میشود خبری نیست. هنرمند تمام بستر تابلو را با رنگی پرقدرت پوشانده و بستر بوم را به صحنهای پرانرژی تبدیل کرده است. هنرمند به خوبی توانسته قرمز و سبز را که به لحاظ بصری از انرژی برابری برخوردار هستند، در کنار یکدیگر بنشاند و تعادلی خوشایند را برقرار سازد. حضور شکل مربعگونه در سمت چپ و نیمه پایین کادر، چشم مخاطب را به سوی خود کشانده و سبب دیدن تنه قدرتمند درخت میشود. لاشایی با استفاده از خطوط ظریف پاستلی، حسی از شیارهای درخت، ساقه گلها و برگها را به بخشهایی از اثر افزوده و بدین ترتیب نقاشی خود را هوشمندانه و استادانه به پایان رسانده است.
در نقاشیهای لاشایی، رنگ چون واژه جاری میشود و به همه چیز شأنیت میبخشد. از همین رو اشکال فاقد جزییات و کنارهنماییهای دقیق هستند. همه چیز در ابهامی نمادین فرورفته و بالاترین ضرباهنگ را در کاربست نمادین رنگ مییابد.